رد پاي خداوند.....

دیشب رویایی داشتم

خواب دیدم بر روی شن ها راه می روم

همراه با خود خداوند!

و بر روی پرده ی شب

تمام روز های زندگی ام را همانند فیلمی بر روی پرده،می دیدم

همانطور که به گذشته ام می نگریستم

روز به روز از زندگانی ام را،

دو رد پا بر روی پرده ظاهر شد

یکی مال من دیگری ازآن خداوند

راه ادامه یافت تا تمام روزهای تخصیص یافته به من ،خاتمه یافت

آن گاه ایستادم و به عقب نگاه کردم

در بعضی جاها فقط یک رد پا وجود داشت....

و اتفاقا آن روزها ،مطابق با سخت ترین روزهای زندگی من بود!

روزهایی با بزرگترین رنج ها، ترس ها، دردها و.....

آن گاه از خداوند پرسیدم:

خداوندا!! تو گفتی که در تمام ایام زندگی با من خواهی بود

و من هم پذیرفتم که در تمام ایام زندگی با تو باشم

خواهش می کنم به من بگو چرا در آن لحظات سخت و دشوار مرا تنها گذاشتی

خداوند پاسخ داد:

....فرزندم, به تو گفتم در تمام سفر زندگی با تو خواهم بود

و هرگز تو را تنها نخواهم گذاشت

نه حتی برای لحظه ای

و چنین نیز نکردم!

درآن روز هایی که فقط یک رد پا بر روی شن ها می دیدی

این من بودم که تو را به دوش می کشیدم!!!!


پ .ن 1: اين مطلب رو چون خيلي خوشم اومد و قشنگ بود گذاشتم ......

پ.ن 2: ديشب وحشتناكترين شب زندگيم بود يه اتفاق خيلي وحشتناك تو خواب واسم افتاد .........

چي مي شد اگه خدا ........

چی می شد اگه خدا

امروز وقت نداشت به ما برکت بده  چرا که ما وقت نکردیم دیروز از او تشكر کنیم .

چی می شد اگه خدا

فردا دیگه ما را هدایت نمی کرد چون امروز اطاعتش نکردیم . 

چی می شد اگه خدا

امروز با ما همراه نبود چرا که دیروز قادر به درکش نبودیم .

 

   چی می شد که دیگه

شكوفا شدن گلی را نمی دیدیم چرا که وقتی خدا بارون فرستاده بود گله کردیم و شكر نکردیم .

 

    چی می شد اگه خدا

عشق و مراقبتش را از ما دریغ می کرد چرا که ما از محبت ورزیدن به دیگران دریغ کردیم .

 

چی می شد اگه خدا در خانه اش را می بست چرا که ما در قلب های خود را بسته بودیم .

 

     چی می شد اگه خدا

امروز به حرف هامون گوش نمی کرد چون دیروز به دستوراتش خوب عمل نکردیم

چی می شد اگه خدا

خواسته هایمان را بی پاسخ می گذاشت چون به یادش نبودیم 

چی می شد اگه خدا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

خدایا به داده هایت، به نداده هایت و به گرفته هایت شکر

زیرا در داده هایت نعمت، در نداده هایت حکمت، و در گرفته هایت مصلحت و امتحان است.


 

زنگ دنيا

زنگ دنيا

هيچ مي دانيد كه آخرين زنگ دنيا كي مي خورد ؟

خدا مي داند . ولي .....

آن روز كه آخرين زنگ دنيا مي خورد ديگر نه مي شود تقلب كرد

 و نه مي شود سر شخصي را كلاه گذاشت.

آن روز تازه مي فهميم دنيا با همه بزرگيش از يك جلسه امتحان  مدرسه هم كوچكتر بود .

و آن روز تازه مي فهميم كه زندگي عجب سوال سختي بود !

سوالي كه بيش از يك بار به آن نمي توان پاسخ داد .

خدا كند آن روز كه آخرين زنگ دنيا مي خورد ، روي تخته سياه قيامت اسم ما رو جزء خوب ها بنويسند.

خدا كند حواسمان بوده باشد و زنگ هاي تفريح آنقدر در حياط نمانده باشيم كه حيات را از ياد برده باشيم .

خدا كند كه دفتر زندگي مان را زيبا جلد كرده باشيم

و سعي ما بر اين  بوده باشد كه نيكي ها و خوبي ها  را در آن نقاشي كنيم

و بدانيم كه دفتر دنيا ؛ چرك نويسي بيش نيست

چرا كه ترسيم عشق حقيقي در دفتري ديگر است .

 

قاصدك

قاصدك .......



انگار برای عاشقی آفریده شده.یا نه!!!!برای رسوندن خبری از عاشقی  

 به معشوقی ، یا از معشوقی به عاشقی

 

قاصدک رو گرفتم این بار هیچ خبری با خودش نداشت اما نذاشتم

 

بی خبر بره تو گوشش زمزمه کردم و او نو به دست باد سپردم قاصدک نرفته

 

 برگشت و گفت:

 

شونه های من برای رسوندن این خبر ضعیف هستن. این خبر سنگینه و 

 

این عشق بزرگ

 

گفتم برو........قاصدک به فکر فرو رفت بعد لبخندی زد و گفت:

 

از دوست داشتن تا عاشق بودن راه طولانیه , راهی از رنج و عشق و

 

صبوری و هر کسی به این راه اشنا نیست ، پس عاشق اون کسی باش که

 

جواب عشق رو خوب بده

 

                              بدرود


مهربان باش ......

مهربان باش


 مردم اغلب بی انصاف, بی منطق و خود محورند,ولی آنان را ببخش .
 اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند,ولی مهربان باش .
 اگر موفق باشی دوستان دروغین ودشمنان حقیقی خواهی یافت,ولی موفق باش.
 اگر شریف ودرستکار باشی فریبت می دهند,ولی شریف و درستکار باش .
 آنچه را در طول سالیان سال بنا نهاده ای شاید یک شبه ویران کنند,ولی سازنده باش .
 اگر به شادمانی و آرامش دست یابی حسادت می کنند,ولی شادمان باش .
 نیکی های درونت را فراموش می کنند.ولی نیکوکار باش .
 بهترین های خود را به دنیا ببخش حتی اگر هیچ گاه کافی نباشد.
 ودر نهایت می بینی هر آنچه هست همواره میان "تو و خداوند" است نه میان تو و مردم

 دکتر علی شریعتی

.....

.........

 

من به خود می بالم كه در این عصر یخی و در این ظلمت باروت و فساد

دوستانی 23.gif16.gif23.gif16.gif

 

دارم چون آب زلال كه دلشان آینه خورشید است.

خبر  و تشكر

واي خيلي خوشحالم اونقد كه تو پوست خودم نمي گنجم عزيزاي دل همه دوستاي خوبم از همتون بابت دعاهاي قشنگتون ممنون .

احسان دوست وبلاگيمون به لطف خدا و دعاهاي زيباي شما دوباره برگشته به زندگي والان تو اتاق مراقبت هاي ويژه هست اميدورام كه هرچه زودتر در سلامتي كامل برگرده به خونشون .

اين بهترين خبري بود كه امروز صبح باهاش مواجه شدم......

اول از همه خدا رو شكر ميكنم بخاطر اين همه لطفي كه كرد بهمون و دل ما جوان ها را از اين اتفاق خوب شاد كرد و بعد ازشما دوستام هم متشكرم كه به فكر احسان بودين و واسش دعا كرديد.......

ديروز يه جورايي مي تونم بگم روز خيلي بدي بود از صبح زود كه خبر تصادف احسان رو ديديم بعدش اينكه يكي ديگه از دوستاي خوبم ديگه نمي خواد تو وبش بنويسه و دليلش اين بود كه مزاحميني تو وبش داره چرا بايد يه خانم خوب رو اينطوري اذيت كنن دوستم دلخوشيش وبش بود كه ديگه الان نمي خواد داشته باشه فقط هم بخاطر اين مزاحمين كه باعث ناراحتيش شدن. يه خبر بد ديگه هم شنيدم كه دوستم مي خواد از نامزدش جدا بشه چراشو هنوز نفهميدم بعدشم گفتن كه فعلا تا يه 20 روزي نمي تونيم با داداشم ارتباط داشته باشيم اينم خيلي بدهخلاصه اينكه ديروز خيلي روز بدي بود اما امروز از سر صبح با خبر سلامتي احسان كه خوشحالم كرد خيلي خوب شده اميد كه واسه همه امروز روز خوبي باشه .....

بازم ممنون و متشكرم از خدا و شما ........

دعا ......

امروز صبح امدم بلاگفا ببينم چه خبره و كي واسم كامنت گذاشته ..كامنتام رو يكي پس از ديگري چك ميكردم و به وبلاگاشون سر ميزدم يكي به اسم دوست يكي از وبلاگي ها خودشو معرفي كرده بود و يه گل گذاشته بود گفتم حتما وب جديده برم سر يزنم چي داره كه ديدم همون وبلاگيه كه هميشه بهش سر ميزنم ووقتي وبش رو خوندم

موي تنم سيخ شد باورش برام سخت بود فكر كردم كه شوخيه اما مثل اينكه نه اينطوري نسيت اين دوست وبلاگي بر اثر يه سانحه رانندگي تو كماست خواهش ميكنم از دوستاي خوبم واسه اين دوست وبلاگي دعا كنيد كه هرچه زودتر سلامتيشو بدست بياره و زودي برگرده ...

براي بدست آوردن سلامتيش يه صلوات هم بديد . ممنون ميشم از همه تون هرچه باشه هم نوع خودمون بوده و تو عرصه وبلاگ نويسي بوده پس دعا يادتون نره . اگه دوست داريد وبش رو ببينيد مي تونيد از لينكاي من به آدرس محل پرواز عقاب ها سر بزنيد .

امروز بعد از 2ماه كه دادشم رو نديده بودم عكساش دستم رسيد خيلي دلم براش تنگ شده .ممكنه 5 يا 6 ماه ديگه بتونم خودشو ببينمش شايدم ديگه عكسي نده تا اونموقعه كه بياد . كارش طوريه كه 6 ماه نيست خونه البته اين اولين 6 ماه كه داره ميره واسه همين واسه ما سخته و خيلي طولاني مي گذره .

آخراي مرداد بود كه داشت به شهريور ماه نزديك ميشد و منو داداشي هر روز عصر مي رفتيم براش خريد مي كرديم برا 6ماه بايد لباس و چيزاي رو كه لازم بود براش آماده مي كرديم . خلاصه خريدا تموم شد و رسيد 2 شهريور از اونجايي كه طاقت دوريش و فك كردن به اينكه شايد 6 ماه نبينيمش نداشتيم همين بود كه ساعت 11:30 بود كه شروع كرديم به جمع كردن وسايلش و بستن چمدون  خيلي غم انگيز بود آخه خيلي بهش وابسته شده بوديم اين اواخر همه مسافرتهايي رو كه رفته بوديم باهامون بود آخه قبلا هيچوقت باهمون نميومد اما همه جا با هم بوديم جز مسافرتاي خانوادگي و راه دور بقيه موارد با هم بوديم خيلي با هم دوست و رفيق بوديم . واسه همين خيلي سخت بود چمدونشو ببندم ، زمانيكه دانشگاه ميرفت راهش دور بود اما اينبار فرق ميكرد اخه ارتباطومن هم كمتر ميشد چون نه تلفن دم دستشون دارن نه اينترنت مگر اينكه جايي باشن كه بتونن از اين امكانات استفاده كنن . اينه كه ما بايد تا 5 يا 6 ماه ديگه صبر كنيم تا باز بياد و شايد به مدت 3 ماه باز پيشمون باشه . خيلي بعضي وقتا احساس تنهايي ميكنم و خيلي دلم براش تنگ شده هنوزم جاش تو خونه خاليه .....

اما امروز كه حالا بعد 2ماه دارم عكساشو مي بينم خوشحالم و دل تنگ تر .....

سفر علمی

سفر علمي

هفته خيلي خوبي داشتم . اتفاقات جاب و خوبي افتاد بقول دوستام يه سفر علمي توپ داشتيم .

 

نامه فرستادن كه شنبه بايد بيان كلاس . منم خيلي خوشحال شدم چون قرار بود همه همكارام از شهرهاي مختلف رو ببينم و اوناي كه باهام همكاري كردن و از اولين روز كاريم بهم كمك كردن و باعث شد تو كارم پيشرفت كنم. ديدن همه اين آدما با هم يه جا و يه زمان با هم خيلي جالب و سوپرايز كننده بود . كساي بودن كه 8ماه بود فقط تلفني با هم ارتباط داشتيم حالا بايد از نزديك مي ديدمشون.

خلاصه اينطور شد كه شنبه صبح زود رفتم و با كمي تاخير تو كلاس حاضرشدم ، ورودمو با دست زدن خوش آمد گفتن اما جريمه هم پرداخت كردم بابت تاخيرم ،يه قانون بود كه واسه همه اجرا ميشد به ازاي هر تاخير و استفاده از موبايل بايد جريمه نقدي پرداخت مي كردي . خيلي خوش گذشت اين چند روز كلاس ها. از همون روز اول شديم يه گروه 4نفره به اسم گروه گلها واقعا گل هم بوديم اما خيلي شيطون بوديم و همه اينو بهمون مي گفتن خيلي با حال بود خيلي شيطوني كرديم لج اينو و اونو در آورديم كل كل مي كرديم واقعا خوش گذشت انگار نه انگار كلاسي در كار بود ولي كلاس روز آخري ديگه خيلي جدي شد و بيشتر خوش گذشت اونقدر كه لحظه هاي آخر خيلي سخت بود واسه خداحافظي . روز آخر با يه عكس دسته جمعي و يادگاري كلاس تموم شد ولي خيلي غم انگيز بود هيچكس حاظر نبود كلاس و دوستاش رو ترك كنه آخه چند روز با هم بودن اونم از صبح تا عصر و با تمام عوامل شركت مادر بودن واقعا يه حس و حال ديگه داشت و ترك كردن اين چيزا خيلي سخت بود . اينم سفر علمي ما كه بسيار بهمون چسبيد .

 

پ ن 1: نبودن اين چند روزم بخاطر همين سفر كاري يا علمي بود.

پ ن 2: از همه دوستايي كه واسم كامنت گذاشتن و هنوز جوابي نگرفتن عذر خواهي ميكنم و خيلي متشكرم كه منو از يادشون نبردن. (قابل توجه يه بعضي دوستاي وبلاگي كه غيبت چند روزه منو متوجه نشدن واسه اينه كه خيلي به يادم بودن آره؟)

* مرگ قو*

قصه مرگ قو  رو شنيديد؟؟؟

يه قو وقتي زمان مرگش فرا ميرسه ،گرداگرد جفتش ، بعنوان آخرين ديدار ، مي چرخه. بعد براي اينكه جفتش از مرگش ناراحت نشه ، آروم پشت نيزارها ميره و تنها مي ميره !!!!


" مرگ قو "

شنيدم كه چون قوي زيبا بميرد                      فريبنده زاد و فريبا بميرد


شب مرگ، تنها ، نشيند به موجي             رود گوشه اي دور و تنها بميرد 


در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب        كه خود در ميان غزل ها بميرد


گروهي بر آنند ، كاين مرغ شيدا                كجا عاشقي كرد ، آنجا بميرد

                                    

     شب مرگ ، از بيم ، آنجا شتابد                      كه از مرگ غافل شود تا بميرد


من اين نكته گيرم كه باور نكردم               نديدم كه قوئي به صحرا بميرد


چو روزي ز آغوش دريا برآمد                     شبي هم در آغوش دريا بميرد


تو درياي من بودي ! آغوش واكن            كه مي خواهد اين قوي، زيبا بميرد


(مهدي حميدي شيرازي )


پ ن 1: اين روزا اين ترانه همش ورد زبونمه ، يكي بهم گفت حتما عاشق شدي گفتم ما و عاشقي چه كار آيد ؟؟ گفتم اتفاقا از بي عشقيه .

 پ ن 2 : محسن و مهرداد تولدتون مبارك با آرزوي رسيدن به بهترينها . 

پ ن 3: اين بلاگفا نمي دونم چرا امروز قاطي كرده 20بار نوشتم و عكس گذاشتم اما تائيد نكرد :-(